۴۰سال حکومت شکنجه
«دهان بگشای ای باران!
بگو از رازهای سرزمین من...
مرا آگاه کن از عاشقانههای نجواهای آزادی
که با خورشیدها بر «دار»ها رفتند.
دهان بگشای ای توفان!
مرا هوشیار کن از سکّه مرگ زندگیسوز شب شیخان!
دهان بگشای ای سنگ اوین!
دهلیز زندان!
ای زهار پوستین پوشیدهٔ راز!
دهان بگشای ای چاه جنایت...»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر